سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دلم تنگه برات مادر - گل عشق


خانه
پارسی بلاگ
پست الکترونیک
شناسنامه
 RSS 

:: کل بازدیدها ::
86829

:: بازدید امروز ::
6

:: موضوعات وبلاگ ::


:: اوقات شرعی ::

:: لینک به وبلاگ ::

دلم تنگه برات مادر - گل عشق

:: دوستان من ::


مریم گلشن

:: اشتراک در خبرنامه ::

 

:: موسیقی وبلاگ ::

:: مطالب بایگانی شده ::

پاییز 1385
تابستان 1385
بهار 1385
زمستان 1384
پاییز 1384

89/2/19 :: 5:3 عصر


کجایی مادر!!!


باز هم دیشب خوابش را دیدم , نگاهش می خندید . شوق در دلم جوشید . دریای عشقم طوفانی شد و بی اختیار خود را در آغوشش انداختم . آغوشی که در دوران پاک کودکی گهواره ام بود . گهواره ای از مهر که در هنگام ترنم لالایی عشق بر لبانش، مرا تا دیار رویا پر می داد.....


خود را در آغوشش انداختم و صورت مهربانش را غرق بوسه کردم , صورت مهربانی را که آیینه صفا بود . دست بر چهره اش کشیدم . چهره ای که به لطافت نسیم بود . عطر مهر را از وجود همیشه بهارش استشمام کردم و درخت وجودم به شکوفه نشست ......


 عزیز مهربانم , جدایی از تو چقدر سخت بود و غم بی تو بودن قلبم را می خراشید . امواج بی تابی سر بر صخره دلم می کوبیدند .... چقدر حرف که در دلم به بند کشیده شده و همرازی نیست تا برایش بگویم ... در زندان تنهایی اسیرم.....
سر بر سینه ات گذاشتم تا باز موسقی قلب پر مهرت را بشنوم , بلکه پروانه های شوق در دلم به رقص دربیایند . سر بر سینه ات گذاشتم و آرام پرسیدم :   کجایی ؟ دل تنگ توام ... و تو خندیدی مثل همیشه دست پر مهرت را برسم عاطفه بر سرم کشیدی و من مالامال از شوق شدم .......


اما، ناگهان از خواب پریدم , آیینه رویا در دلم شکست و چهره پر مهرت پر کشید و رفت و من ماندم با کوهی از غم در این برزخ و کابوس هایی که به حقیقت می پیوندند . من ماندم با غمی جان کاه که باز در دلم جوانه خواهد زد.


مادر جان هنوز هم دوستت دارم .هنوز هم تو بهترینی


شاید خوش به حال اون که دیگه تو قفس نیست و آزاد شده یا شاید خوش به حال ما که هنوز زنده ایم و اسیر قفس ........