دلم تنگه برات مادر - گل عشق
خانه
:: کل بازدیدها
:: :: بازدید امروز
::
:: موضوعات وبلاگ ::
:: اوقات شرعی ::
:: لینک به
وبلاگ ::
:: دوستان من ::
:: اشتراک در خبرنامه ::
:: موسیقی وبلاگ ::
|
89/2/19 :: 5:3 عصر کجایی مادر!!! باز هم دیشب خوابش را دیدم , نگاهش می خندید . شوق در دلم جوشید . دریای عشقم طوفانی شد و بی اختیار خود را در آغوشش انداختم . آغوشی که در دوران پاک کودکی گهواره ام بود . گهواره ای از مهر که در هنگام ترنم لالایی عشق بر لبانش، مرا تا دیار رویا پر می داد..... خود را در آغوشش انداختم و صورت مهربانش را غرق بوسه کردم , صورت مهربانی را که آیینه صفا بود . دست بر چهره اش کشیدم . چهره ای که به لطافت نسیم بود . عطر مهر را از وجود همیشه بهارش استشمام کردم و درخت وجودم به شکوفه نشست ...... عزیز مهربانم , جدایی از تو چقدر سخت بود و غم بی تو بودن قلبم را می خراشید . امواج بی تابی سر بر صخره دلم می کوبیدند .... چقدر حرف که در دلم به بند کشیده شده و همرازی نیست تا برایش بگویم ... در زندان تنهایی اسیرم..... اما، ناگهان از خواب پریدم , آیینه رویا در دلم شکست و چهره پر مهرت پر کشید و رفت و من ماندم با کوهی از غم در این برزخ و کابوس هایی که به حقیقت می پیوندند . من ماندم با غمی جان کاه که باز در دلم جوانه خواهد زد. مادر جان هنوز هم دوستت دارم .هنوز هم تو بهترینی شاید خوش به حال اون که دیگه تو قفس نیست و آزاد شده یا شاید خوش به حال ما که هنوز زنده ایم و اسیر قفس ........ نویسنده : گلزار
|